شرح حکمت 8
قسمت ششم
خطبه ۱۶۵ بند چهارم: بر فراز گردن طاووس به جای یال، کاکلی سبز رنگ و پر نقش و نگار روییده و برآمدگی گردنش مانند آفتابه ای نفیس و نگارین است و از گلوگاه تا روی شکمش به زیبایی وَسْمِه یمانی رنگ آمیزی شده یا چون پارچه حریر بَرّاق یا آیینه ای شفّاف که پرده بر روی آن افکندند. در اطراف گردنش گویا چادری سیاه افکنده که چون رنگ آن شاداب و بسیار می باشد می پنداری با رنگ سبز تندی در هم آمیخته است، در کنار شکاف گوش طاووس خطی است باریک، مانند سَرِ قلم به سفیدی گل بابونه که در کنار سیاهی آن جلوه خاصّی دارد. کمتر رنگی می توان یافت که طاووس از آن در اندامش نداشته باشد یا با شفّافیّت و صیقل فراوان و زرق و برق جامه اش آن را جلای برتری نداده باشد. طاووس مانند شکوفه های پراکنده ای است که باران بهار و گرمای آفتاب را در پرورش آن نقشی چندان نیست و شگفت آور آن که هر چند گاهی از پوشش پرهای زیبا بیرون می آید،( یعنی پرهایش می ریزد) و تن عریان می کند پرهای او پیاپی فرو می ریزند و از نو می رویند، پرهای طاووس مانند برگ خزان رسیده می ریزند و دوباره رشد می کنند و به هم می پیوندند تا دیگر بار شکل و رنگ زیبای گذشته خود را باز می یابد، بی آنکه میان پرهای نو و و پرهای ریخته شده تفاوتی وجود داشته باشد یا حتی رنگی جابجا بروید. اگر در تماشای یکی از پرهای طاووس دقّت کنی، لحظه ای به سرخی گل و لحظه ای دیگر به سبزی زَبَرجَد و گاه به زردی زر ناب است. راستی هوش های ژرف اندیش و عقل های پُرتلاش چگونه این همه از حقایق موجود در پدیده ها را می توانند درک کنند؟ و چگونه گفتار توصیف گران به نظم کشیدن این همه زیبایی را بیان توانند کرد؟ و در درک کمترین اندام طاووس گمان ها از شناخت، درمانده و زبان ها از ستودن آن در کام مانده اند. پس ستایش خداوندی را سزاست که عقل ها را از توصیف پدیده ای که برابر دیدگان جلوه گرند ناتوان ساخت، پدیده محدودی که او را با ترکیب پیکری پرنقش و نگار با رنگ ها و مرزهای مشخّص می شناسد، باز هم از توصیف فشرده اش زبان ها عاجز و از وصف واقعی آن درمانده اند! (حال چگونه خدا را می توان درک کرد؟)
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع